اولین سخن ...
نازنین دخمرونم من از روزی که با باباجون رفتیم سونو و جسه نازنینتو تو تلویزیون سونوگرافی دیدم واست یه دفتر درس کردم از اون روز به بعد توی اون دفتر من وباباجون واست حرف می زدیم بعضی وقتا هم توی فیلم باهات حرف می زدیم مثل سومین سالگرد ازدواجمون-لحظه سال تحویل و.... توی اون دفتر و فیلما کلی واست حرفای خوشکل زدیم چند روزیه که دارم عکسای رو که تا حالا ازت گرفتیم آلبومو کتابت می کنم البته فعلا که مرخصی زایمانم و کمی وقت آزاد دارم نمی دونم سرکار برم چی میشه فنچم عاشقتم ...